یهودی بودن به چه معناست؟ آیا به معنای تعلق به یک دین است؟ البته نه. زیرا برخی از یهودیانْ ملحدند و برخی راستکیش (اُرتدوکس) و بسیاری در میان ِ این طیف. آیا یهودیت به معنای تعلق به یک گروه قومی است؟ درواقع نه، زیرا اگر شما به دین دیگری غیر از یهودیت درآیید عموماً شما را مطرود از گروه ِ قومی میانگارند.
چرایی ِ این تردیدها و تناقضها در تعریف یهودیان و یهودیت، در دو مشکل بنیادی ِ یهودیت نهفته است:
نخست رابطهی پیچیده و گاه تقریباً متضاد میان تعاریف قومی و دینی از یهودیت است.
مشکل دوم پیامد جانبی ِ ناسازگاری میان تعریفهای دینی و قومی یهودیت است: یهودیان بر سر اینکه یهودیت چیست توافق ندارند. از آنجا که یهودی بودن شخص را خودبهخود پارهای از «اسرائیل»، به معنای قوم مقدس خدا (چیزی شبیه کلیسا که بدن رمزی مسیح است)، میسازد، عقاید فردفرد یهودیان اغلب معتبر و حتی بیانگر یهودیت به شمار میرود. این امر تبیین میکند که چرا ما شکلهای متعدد یهودیت داریم. در آمریکا و کانادا و نیز کشورهای دیگر دستکم چهار شکل سازمانیافته از یهودیت، یا چنانکه ما آنها را مینامیم، چهار یهودیت وجود دارد: راستکیش [Orthodox]، اصلاحگرا [Reformist]، محافظهکار [Conservative]، و بازسازیخواه [Reconstructionist]. [4] یهودیت ِ راستکیش با شیوهای نصگرا معتقد است که تورات، اعم از تورات مکتوب (یا به قول مسیحیانْ عهد عتیق) و تورات شفاهی (یعنی روایاتی که پس از سال 70 میلادی و تخریب نهایی ِ معبد، به قلم رَبّـَیهایی که جانشینان کاهنان شده بودند مکتوب شد)، از جانب خداست. این آیین، شریعت را به عنوان دادهی خدا پاس میدارد. یهودیت ِ اصلاحگرا بر تغییر تأکید میکند. در این نوع یهودیت، تورات بیانی از اصول جاودان در پوشش زبان و اصطلاحات تاریخی است، و لذا بر آن است که تورات برای پاسخگویی ِ شرایط ِ جدیدْ تغییرپذیر است. درواقع یهودیت ِ اصلاحگرا، بسیاری از مطالب تورات اولیه را دیگر مناسب ندانسته و آنها را وا مینهد. درمقابل، یهودیت ِ محافظهکارْ منزلت ِ خداداد ِ تورات را تصدیق میکند، اما با تغییر موافق است. یهودیت ِ بازسازیخواه، یهودیت را نوعی تمدن ِ مذهبی-تاریخی ِ یهودیان میداند و خدا را به جای اصطلاحات فوق طبیعی، برحسب اصطلاحات ِ طبیعتگرایانه تعریف میکند، یعنی یهودیتهای متأخرتر، از اعتقاد به تورات به عنوان متن الاهی ِ الهامشده و معتبر ِ ایشان، دورتر و دورتر شدهاند. (ص 22 و 23)
موضوع ِ دیگر، نبود ِ شاخصهای آشکار برای تشخیص خط فاصل یهودی بودن و اسرائیلی بودن است. اگر فکر میکنید این قضیه واضح است حتمن اشتباه میکنید. این مشکل در کتاب ِ نیوزنر زیر ِ عنوان ِ «رابطهی امور قومی و دینی در یهودیت» مورد بررسی قرار گرفته است.
هرگز کسی متُدیستها را یک قوم نخوانده است، ولی دولت یهودی وجود دارد. از آنجا که این دولت خود را «اسرائیل» نامیده است و اسرائیل در متون مقدس عبرانی و کتاب دعای یهودیت همواره به معنای قوم خداست، حال در هرکجا که زندگی میکنند، همین نام «اسرائیل» برای دولت اسرائیل ما را به فکر وا میدارد که این دولت چگونه میتواند غیر دینی باشد. ولی دولت اسرائیل معادل یهودی ِ واتیکان یا حتی به نحو گستردهتر، «کلیسا»، نیست. بنابراین تمایزی که میان امور قومی و دینی نهادهایم، به لحاظ نظری کارآمدتر است تا در واقع.
وقتی که پارلمان اسرائیل (کِنِسِت) در یکی از اولین اقداماتش، در «قانون ِ بازگشت» تصویب کرد که چه کسی میتواند یک شهروند اسرائیلی باشد، اعلام کرد هر یهودی در جهان اگر بخواهد میتواند شهروند اسرائیل شود. شرط لازم برای شهروندی صرفاً تعلق داشتن به این گروه قومی بود. اما چه کسی به این گروه قومی تعلق دارد؟ این مسأله چندان ساده نیست. وقتی این نکته روشن میشود، که تازهواردان به یهودیت را در نظر بگیریم. آنان نه تنها باید به دین یهودی درآیند، بلکه باید یهودیتبار شوند. آنان باید همچنان که به این گروه مذهبی پیوستهاند به گروه قومی نیز ملحق شوند. (ص 36)
بنابراین، میبینیم که تمایزی نظری میان امور قومی و امور مذهبی کارایی ندارد و موضوعاتْ در عمل با یکدیگر خلط شدهاند. اما دلیل امر این است که عقاید محکم ِ الاهیاتی ِ اسرائیل – قوم مقدس در یهودیت- عمیقاً شکل زندگی ِ قومی ِ ملت ِ یهود را تحت تأثیر خود قرار داده است. این نکته گفته میشود، و خالی از حقیقت هم نیست، که هرچند یهودیان قومی (؟)، اعتقادی به خدا ندارند، اطمینان دارند که یهودیانْ ملت ِ برگزیدهی خدایند. (ص 37)
سختتر از مورد ِ بالا، نقد ِ برداشت ِ رایجی ست که دربارهی یهودیت وجود دارد. اکثر ِ ما معتقدیم که یهودیت چیزی ساخته و پرداختهی چند هزار سال پیش، و تداومیافته در طول ِ تاریخ است. یعنی ما فکر میکنیم که یهودیتْ مطابق ِ آنچه که کتاب مقدس روایت کرده، با آفرینش و خروج شروع شده و مطابق ِ قوانین ِ موسا، قومی کنار هم گرد آمدهاند و دینشان را در هر شرایطی حفظ کردهاند. گفتههای نیوزنر این تصور را تقریبن باطل میکند. وقتی او از ”یهودیتها“ به جای یهودیت سخن میگوید، باید بدانیم که روندی تاریخی و تفاوتهایی واقعی را در نظر دارد. روایت ِ تاریخی ِ این تفاوتها با روایت ِ مذهبیاش متفاوت است.
آنانی که معتقدند یهودیت در طول زمان ادامه داشته است، معتقدند که در هر زمانی فقط یک یهودیت وجود دارد، یعنی یک یهودیت برای همهی زمانها. آنان یهودیتهای دیگر را به رسمیت نمیشناسند. ایشان مدعیاند که یهودیت در طی مراحلی فزاینده که در بالاترین مرحلهاش «آن» یهودیتی قرار دارد که «ما» میشناسیم، توسعه یافته است. اما این «ما» کیست؟ پاسخ همواره بهناچار الاهیاتی است. به یقین این ما همان گروه از یهودیان است که «آن یهودیت» را – یعنی نظام خاص آن یهودیت را- نه یک گزینه [از میان دیگر یهودیتها] «بلکه یهودیت اصیل و ناب» میداند. ما فرض میکنیم که یهودیتی که به آن تعلق داریم یهودیت اعلا و معیارین است. از این رو حاخام ِ اصلاحگرای کنار دستمان، ربّی ِ راستکیش از فرقهی حاسیدی ِ شهر ِ بنهبراق در کشور اسرائیل، و حاخام ِ اعظم ِ یهودیتهای اروپاییالأصل در اسرائیل، هر یک یهودیت ِ خود را دین ِ صحیح میدانند. درواقع، پیروان ِ حاخام مرشد لباویچی، یک گروه ِ حاسیدی در بروکلین، معتقدند رهبرشان مسیحا است. دیگر یهودیتها با این گفته موافق نیستند. اما چنان که تصورات ِ پراکندهی آنان نشان میدهد، نه اینک و نه هیچ وقت ِ دیگر یهودیت ِ خاصی که (در واقع ِ امر) تسلطی در حد حذف ِ همهی یهودیتهای دیگر به دست آورده باشد، وجود نداشته است. در روزگار جدید، همهی ما معترفیم که تنوعی از یهودیتها وجود دارد. درواقع، هر یک از یهودیتها، یعنی هریک از نظامهای یهودی، به تنهایی و به اعتبار خود آغاز میشود و پس از آن – فقط پس از آن- است که به مدارک و اسناد ِ مقبولْ رجوع میکند تا متون یا دلایلی بیابد و بتواند به نقش خود به عنوان «یهودیت» اعتبار ببخشد.
بدین ترتیب همهی یهودیتها خود را مرحلهی پیشرفتهی سیری فزاینده، یا حاصل ِ نهایی و منطقی ِ تاریخ ِ یهودیت میدانند. و هر یهودیتی با برگشتن به گذشته، در مجموعهی معتبری که وقایع تاریخی ِ مربوط در آن ثبت است، یا کتاب مقدسی که برای پشتیبانی از هستی خود برمیگزیند – و به تصور ِ مؤمنان، وجه ِ ماتقدم ِ یهودیتشان است – به دنبال یافتن ِ ریشههایی برای خویش است. از این جهت، همهی یهودیتها شاهدی بر قدرت نبوغ خلاق ِ آدمیاناند، نبوغی که توانسته است با امید ِ صرف – یعنی همان [امید به] دخالت خدا- بسیاری کارها صورت دهد. هر یک از یهودیتها هم خود را می آفریند و هم تعریف میکند. هر یک از یهودیتها در روزگار جدید مدعی است که همان یهودیت طبیعی، یا تاریخی است، اما این مدعی همواره نافی ِ حقایق ِ بیپرده است. هر یهودیتی در زمان و مکان ِ خاص خود آغاز میشود و سپس به جستوجوی گذشتهای سودمند میرود. هر نظامی در خدمت ِ برآوردن ِ غرضی، و حلّ مشکلی، و در مورد بحث خاص ما، در پی آن است که از طریق آموزهای بداهتاً درست به سؤالی که نه میتوان از آن گریخت و نه از یادش برد پاسخ گوید. (ص 49، 50 و 51)
پس از مطرح کردن ِ برخی دیدگاهها، و بازکردن ِ ذهن ِ مخاطب بر چشماندازهای متفاوت، نیوزنر به چهگونهگی ِ شکلگیری ِ یهودیت میپردازد. این مفصلترین بخش ِ کتاب (حدود دو سوم) را تشکیل میدهد و بهترین بخش ِ آن است. در این بخش، اساسن مطالب ِ متفاوتی دربارهی شکلگیری یهودیت مطرح میشود که دست کم برای من باورنکردنی ست که یک رَبَی ِ یهودی چنین چیزهایی را مطرح کند. او اُس و اساس ِ یهودیت را ویران میکند و آن ویرانه را مبدل به زیربنایی نو میکند که تداومبخش ِ یهودیت در قرن ِ بیست و بیستویک است. دیگر صحبت از عهد ِ یهوه و این حرفها نیست. نیوزنر در این فصل ِ کتاب، از دو رویداد ِ تاریخی صحبت میکند که بعدها شکلی استعاری مییابند و بنیادهای یهودیت را پیریزی میکنند. او زیراب ِ این بنیادها را میزند ولی شگفت اینکه تفسیر هنرمندانهای از آنها به دست میدهد که دوباره آنها را اعتبار میبخشد. این دو رویداد عبارت اند از:
1- ویرانی اورشلیم در سال 586 ق. م
2- بازگشت از تبعید ِ بابل
مؤلف، این دو رویداد را سرچشمهی پیدایش ِ ”خروج“ و ”سرزمین ِ موعود“ میداند.
خلاصه کردن ِ بخشهای جذاب این بخش، از حوصلهی اینجانب و شما خارج است. کتاب را باید چندبار خواند و هم از شیوهی تحلیل ِ جیکوب نیوزنر، و هم از تکنیکهای یهودی و درواقع انسانی ِ بشر برای آفرینش و حفظ ِ دین (حفظ خود) لذت برد. در بخشهای آخر ِ کتاب، نویسنده به تحلیل ِ بخشهایی از دعاهای یهودی میپردازد و این امکان را به مخاطب میدهد که تحلیلی هرچند مختصر از جزئیترین مناسک ِ دینی ِ یهودیان در اختیار داشته باشد.
کتابْ فوقالعاده مفید بود. نگاه به دین از چنین منظری، در ایران کاملن نایاب است. مسلمانان ِ ایرانی ِ تجدیدنظرطلب یا اصلاحگرا، حتا در دنیای آزاد هم ابدن چنین آزاداندیشیای ندارند، و نسبت به دنیای مدرنْ چنین تساهل و تسامحی، از خود نشان نمیدهند. هیچیک به شیوهی نیوزنر، جرأت ِ تحلیل و نقد ِ قرآن را ندارند، و در نگاه به مذهب ِ خود نیز، ابدن حاضر به تحلیل ِ آن بهعنوان ِ متن، رفتار و باورهایی استعاری یا سمبولیک که مبنا و غایتی زمینی دارد، نیستند. اما ترجمهی این کتاب نشان میدهد که کسانی، به انسانی دیدن ِ دین به معنای ِ واقعی ِ کلمه، علاقهمند اند.
شنبه 31/ 2/ 1390----------------------------------------------------------------
[1] نخستین متن ِ یهودیتِ خاخامی که رَبی یهوُدا هَناسی Judah the Prince و همکارانش در اواخر قرن دوم میلادی از میانِ مجموعههای پیشین تدوین و ویرایش کردند. میشنا به شش بخش تقسیم میشود: 1. احکام و دعاهای برکت کشاورزی؛ 2. اعیاد (حگیم)؛ 3. احکام مربوط به زنان؛ 4. قوانین مدنی؛ 5. مقدّسات؛ 6. احکامِ طهارتِ شرعی. میشنا عمدتاً به موضوعاتِ هلاخایی ( هلاخا) میپردازد و برای یهودیت در دورانهای بعد منبع معتبر بوده است.
به نقل از: فرهنگ ادیان جهان؛ نوشتهی: جان آر. هینلز؛ مترجم: ع. پاشایی؛ انتشارات: ”مرکز تحقیقات و مطالعات ادیان و مذاهب؛ 1386
[2] واژهی ”ساختارشکنی“ از من نیست. این واژه متعلق به متن ِ ویکیپدیا ست که نخواستم تغییرش بدم. [3] علاوه بر مشکل ِ نشانهگذاری، گویا ویراستار ِ کتاب، با ”ی“ میانجی و ”کسرهی اضافه“ دشمنی داشته و در بسیاری از موارد ِ ضروری، آن را حذف کرده است.
[4] مترجم در پانویس، انگلیسی ِ اصلاحگرا را نوشته: Reform که به نظرم درستاش Reformist باشد.