زمان جاری : جمعه 14 اردیبهشت 1403 - 3:48 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 16
نویسنده پیام
admin-webmaster آفلاین


ارسال‌ها : 29
عضویت: 13 /11 /1392


تثلیث در مسیحیت
يكي از مسائلي كه جزو اصلي ­ترين اعتقادات مسيحيت است «تثليث» است. حال مراد از تثليث چيست؟ براي جواب بايد به خود منابع مسيحيت رجوع كرد.
به نوشتة انجيل متّي از قول حضرت عيسي عليه السّلام: «عيسي مسيح به ياران خويشتن اينگونه وصيّت مي­فرمايد: پس رفته و همة امّتها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم أب و اِبن و روح القدس تعميد دهيد».[1]
در انجيل يوحنّا نيز عبارتي در ويژگي و خصوصيّت عيسي مسيح آمده است: «در ابتدا كلمه بود، كلمه نزد خدا و كلمه خود خدا بود».[2] در قسمت بعد مي­گويد: «كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد. پر از فيض و راستي. و جلال او را ديديم؛ جلالي شايستة پسر يگانة پدر».[3] اگر نگاهي دقيق بيندازيم، عيسي مسيح در ابتدا كلمه ­اي بوده و كلمه هم خود خدا بوده و بعد كلمه جسم شده است؛ يعني خدا جسم شده است و در ميان ما ساكن! آيا معني ديگري طبق اين عبارات مي­توان دريافت؟ حالا اگر عيسي مسيح كلمه بوده و بعد خود خدا شده و بعد در ميان ما ساكن شده به عنوان خود خدا، ديگر اينكه «جلالي شايستة پسر يگانة پدر» چه معني پيدا مي­كند؟‌ يعني عيسي مسيح در عين حالي كه خود خدا شناخته مي­شود پسر يگانة خدا هم هست! اين چه معنايي دارد؟
در همين انجيل يوحنّا باز هم آمده است: «من و پدر يك هستيم».[4] اگر عيسي مسيح گفته من و پدر يكي هستيم پس چرا «من» و «پدر» بيان شده؟ چرا دو چيز تعريف شده؟ آيا مي­خواسته دو چيز كه تعريف و ماهيّت جداگانه ­اي دارند را به عنوان يكي تعريف كند؟ مگر دو چيز با دو ماهيّت و تعريف را مي­توان يكي دانست؟ مثلاً آمده است: «مرا تصديق كنيد كه من در پدر هستم و پدر در من است».[5]
در جايي ديگر هم همين مفاهيم آمده است:«شائول به زمين افتاده. آوازي شنيد كه شائول شائول براي چه بر من جفا مي­كني؟ گفت: خداوندا تو كيستي؟ خداوند گفت: من عيسي هستم كه تو به او جفا مي­كني».[6]
لذا اينكه عيسي مسيح خود خداست و يا پسر خداست كاملاً واضح است كه معتقدند عيسي مسيح خود خداست و در عين حال پسر يگانة خدا هم هست! اگر خود خداست ديگر پسر يگانة او چه معنايي دارد؟ بنابراين اينها كاملاً در تناقض بيّنه باهم هستند.
دكتر ميلر كه يك مسيحي آمريكايي بوده است و مدّت زماني در ايران به تبليغ مي­پرداخته و به زبان فارسي هم تسلّط داشته است در معني تثليث مي­گويد: «معني تثليث چيست؟ البتّه صحيح است كه مسيحيان عيسي مسيح را ستايش مي­كنند. ولي ما او را نه از آن جهتي ستايش مي­كنيم كه پيغمبر مقدّسي بوده، بلكه از اين جهت كه او از اوّل كلمة خود خدا و پسر خدا مي­باشد و با خدا كاملاً يكي است ...»![7] اگر پسر خداست پس با خدا كاملاً يكي است يعني چه؟ اگر او را به عنوان پسر خدا قبول كنيم لزوماً بايد خدا را هم پدر او قبول كنيم و در اينصورت به دو چيز معتقديم: پسر و پدر. اين دو نيز دو موجود جداگانه هستند و يكي نيستند. چگونه مي­شود دو چيز در عين حال كه دو هستند يكي هم باشند؟ اين تناقض است. «... او شخصي نبود كه ما انسانها او را به مرتبة خدايي رسانيده و با خداي حقيقي يكسان نموده باشيم. بلكه در واقع از ازل او با خدا يكي بوده و به اين دليل انسان شد كه انسان گناهكار را نجات دهد ...»!
تا به حال با مفهوم پدر و پسر در مسيحيت آشنا شديم. اقانيم[8] ثلاثه در واقع اصول مسيحيت مي­باشند. سوّمي آنها همان روح القدس است. او كيست؟ «... روح القدس يكي از مخلوقات خدا نمي­باشد بلكه با خدا يكي است و خود خداست ...». پس يك موجود ديگر هم به آن خدا اضافه شد. عيسي مسيح گفت برويد مردم را به «أب» و «اِبن» و «روح القدس» تعميد بدهيد و سه موجود را نام برد و حال همة اين سه چيز يكي شدند. اگر يكي بودند پس چه لزومي داشته كه عيسي مسيح بگويد برويد به سه چيز مردم را تعميد دهيد؟ اصلاً اين بازي با كلمات چه معني دارد؟ وقتي همه خود خدا هستند و روح القدس و عيسي مسيح هم مخلوق خدا نيستند و خود خدا هستند پس چرا به عنوان سه چيز معرّفي مي­شوند؟ «... روح القدس در زندگي انسان همان عملي را انجام مي­دهد كه فقط خدا قادر است انجام دهد و به همين دليل شايستة ستايش مي­باشد». پس مسيحيان تنها خدا را عبادت نمي­كنند بلكه هم عيسي مسيح و هم روح القدس شايستة عبادت هستند. اگر اين سه از هم جدا هستند و مفهوم جدايي دارند، با اين گفته پس مسيحيان سه گانه پرست هستند. اگر اينها يكي هستند پس تعريف روح القدس و عيسي مسيح به عنوان وجودي غير از خداوند چه معنايي دارد؟
«خداي ناشناخته كه خويشتن را به آدميان آشكار مي­شناسد و چون خود را همچون منبع و سرآغاز حيات مي­نماياند و مي­شناساند در وجود عيسي مسيح، ما پدر را كه هرگز كسي نديده است آشكارا و با وضوح كامل متجلّي مي­بينيم ...»[9]. بنابراين، مسيحيان خدا را نمي­توانند ببينند امّا خدا در قالب يك شخص در آمده و انسانها مي­توانند او را ببينند. ديگر براي اينكه كسي بگويد عيسي مسيح خداست به چه عباراتي بايد توسّل بجويد تا ثابت كند كه عيسي مسيح خود خداست؟ آيا تمام اين عبارات به روشني بيانگر اين نيستند كه عيسي مسيح همان خداست؟ «... خدا در جهان پيوسته به كار است و آن را مطابق منظور خويش متغيّر و دگرگون مي­سازد. اين عامل را به نام روح مي­شناسيم ...». پس آن خدايي كه در قالب جسدي در آمده است در عين اينكه خدا هست عيسي مسيح هم هست، روح القدس هم هست و دنيا را هم با آن اداره مي­كند. پس سه چيز در عين جدايي و انفكاك يكي هستند!
در ادامه مي­گويد: «... اين اصل ايماني را هيچ جا با بياني بهتر و ساده تر از آنچه در کتاب «سؤال و جواب فرقه انگليکان» آمده است نمي­توان يافت. بيان آن چنين است: اولاً ، ايمان به خداي پدر را که مرا و همة جهان را ساخت فرا مي­گيرم ؛ ثانياً، ايمان به خداي پسر را که مرا و همةجهانيان را نجات داد فرا مي­گيرم؛ ثالثاً، ايمان به خداي روح القدس را که مرا و همة مردم برگزيده خدا را متبرّک و مقدّس ساخت فرا مي­گيرم. فهم اين نکته بسيار دشوار است. برخي شکايت دارند از اينکه ايمان به اين اصل بسيار مشکل است و مي­پرسند که آيا بهتر نيست که بگويند خدا يک است و به همين قناعت کنند؟» بالاخره نفهميديم خدا يكي است يا سه تا!
«امّا ادّعاهاي صريحي را كه هم اكنون برّرسي قرار مي­دهيم نه به مقام مسيحايي او بلكه بر الوهيّت او مربوط مي­باشد».[10] با اين حساب عيسي مسيح خدا شد.
«مسيحيان موّحدند و عقيده به توحيد اساس مسيحيت است. منتها توحيد در تثليث كه آن خود بحثي مفصّل و جداگانه دارد»![11] كه البتّه بحث مفصّل مسيحيان (!) هم در بالا براي توجيه اين تثليث ارائه شد و حرفهاي ايشان را شنيديم. پش ايشان صراحتاً اعتقاد بر تثليث دارند نه توحيد. اگر توحيدي هم در كار هست توحيد در تثليث است. بسيار جالب است اين توجيه در توحيد! پس معناي توحيد را هم دانستيم.
«عقيدة مسيحيان را در مورد تثليث اقدس به طور ايجاز و اختصار به اين طريق مي­توان بيان كرد:
1- أب و اِبن و روح القدس يكي هستند يعني فقط و فقط يك خدا وجود دارد.
2- هريک از اين سه اقنوم کيفيتي مخصوص دارد که نمي­توان آن را به دو اقنوم ديگر انتقال داد.
3- اگر فرضاً يکي از اين سه اقنوم الهي از آن دو اقنوم ديگر کاملاً جدا مي­شد (درصورتيکه اين امر از محالات است) هيچ يک از آنها به تنهايي و به خودي خود خدا نمي شد.
4- هر يک از اين اقانيم که با آن دو اقنوم ديگر از وحدت ازلي و ابدي و غير قابل تفکيک متّحد مي­باشد خداست.
5- هر اقنوم الهي همان ذات و رتبه و مقامي را دارد که آن دو اقنوم ديگر دارد.
6- کار و وظيفة مهمّ آن سه اقنوم را از عنوانشان که در کتاب مقدّس مسطور است بهتر مي­توان استنباط کرد مثلاً به اقنوم اوّل «آفريدگار» و «پدر» اطلاق شده است و به اقنوم دوّم «کلمه اللّه» و «ابن اللّه» و «منجي» و به اقنوم سوّم «تسلّي دهنده» و «تقديس کننده» اطلاق گرديده است.
7- چنانکه اين سه اقنوم ذاتاً يکي هستند، همچنان در اراده و مشيّت قدرت و ازليّت و در ساير صفات نيز متّحد هستند.
8- با وجود اين، در کتاب مقدّس مسطور است که پدر سرچشمة الوهيّت است و از اين حيث از پسر بزرگتر مي­باشد[12] اگرچه ذاتاً يکي هستند[13][14]
اين نويسنده مثل اينكه خود ندانسته چه نوشته است. اگر اين سه اقنوم يكي هستند (بند 1) پس چرا در هر يك چيزي هست كه در ديگري نيست (بند 2)؟ اگر يك چيزي در يكي هست كه در ديگري نباشد، با اين حساب ويژگي و قدرتي در عيسي مسيح است كه در خدا و روح القدس نيست. لذا آن دوي ديگر از عيسي مسيح يك چيز كمتر دارند. پس روح القدس و خدا ناقص هستند و اين هم با عقل و فطرت انسان همخواني ندارد. اصلاً اگر يكي هستند پس چرا متفاوتند؟ اگر اينها به تنهايي خدا نمي­شدند (بند 3) پس وجود يكي منوط به وجود ديگري است و اين يعني نقص براي خدا. پس اين سه اقنوم سه چيز جدا هستند كه از ازل با هم بوده­اند (بند 4) و لذا با اين حساب مسيحيان يگانه پرست نيستند و سه چيز را به عنوان خداي ازلي و ابدي مي­پرستند. اگر هر كدام از اين اقانيم همان رتبه و مقامي را دارد كه دو اقنوم ديگر دارند (بند 5) پس چرا قبلاً ذكر شد كه هر كدام ويژگي دارند كه در ديگري نيست و قابل انتقال هم نيست (بند 2)؟ مگر مي­شود سه چيز ذاتاً يكي باشند ولي چيزي در يكي باشد كه در ديگري نباشد (بند 7 و 2)؟ اگر پدر از پسر بزرگتر مي­باشد و ويژگي دارد كه با پسر فرق دارد پس چرا گفته شد ذاتاً يكي هستند (بند 8 و1)؟ بنابراين، اين جملات در تناقض آشكار هستند و تنها «توجيه كنندة» تثليث در مسيحيت.
در زمان امپراطوري «قسطنطن»، كشيشي بوده به نام «آريوس» كه در مقابل عقيدة تثليث در مسيحيت قد علم مي­كند و معتقد بوده كه عيسي مسيح مخلوق خدا بوده و خدا نمي­توانسته پسر داشته باشد و ذات او بايد از ذات مخلوقاتش جدا باشد. اين بيان مخالفتهاي بسياري ايجاد كرد و خبر به قسطنطنين مي­رسد. او دستور مي­دهد همة بزرگان و انديشمندان مسيحي جمع شوند و دربارة نظر آريوس تبادل نظر كنند و در مورد عقيدة او نظري ارائه كنند. اين جلسه در ماه ژوئن 325 ميلادي تشكيل مي­شود و نتايج آن چنين مي­شود كه اوّلاً، آريوس را بيرون مي­كنند و او را كافر اعلام مي­كنند. ثانياً، در همان جلسه اعتقادنامه ­اي تنظيم مي­شود و بزرگان مسيحي به نمايندگي از تمام مسيحيان در آن اعتقادنامه اعلام مي­كنند كه ما بايد الزاماً به يك سري اصول اعتقاداتي پايبند باشيم. اين اعتقادنامه چون در نزديكي شهر نيكيا (يا نيقيه) تنظيم شده بوده است به «اعتقادنامة نيقيه» معروف مي­شود كه تا به «امروز» اين اعتقادنامه معتبر هست. امّا بندهاي آن اعتقادنامه كه همه مسيحيان بايد به آن پايبند باشند چيست: [15]
1- ما ايمان داريم به خداي واحد، پدر قادر مطلق، خالق همة چيزهاي مرئي و غير مرئي و به خداوند واحد «عيسي مسيح»، پسر خدا، مولود از پدر.
2- خدا از خدا، نور از نور، خداي حقيقي از خداي حقيقي كه مولود است نه مخلوق، از يك ذات با پدر بوسيلة او همه چيز وجود يافت؛ آنچه بر آسمان است و آنچه بر زمين است و او به خاطر ما آدميان و نجات ما نزول كرد و مجسّم شده انسان گرديد.
3- و ما ايمان داريم به روح القدس و كليساي جامع رسولان و لعنت باد بر كساني كه مي­گويند زماني بود كه او وجود نداشت.
پس عيسي مسيح «مولود» از خداست و نه مخلوق! با اين تعريف ازلي بودن عيسي مسيح هم حتّي زير سؤال مي­رود و «ولادت» با «ازلي بودن» متناقض است. اشكالات ديگر هم به جملات وارد است كه مشابه موارد قبلي است.
حال بر اين عقيدة تثليث كه با توحيد متناقض است يك سري توجيهاتي هم از سوي مسيحيان علاوه بر مطالب گفته شده ارائه گرديده كه در ادامه براي نمونه به آنها اشاره مي­شود.
مي­گويند خورشيد را در نظر بگيريد؛ گرما ، نورانيّت و جرم دارد. در عين حال اين سه با هم يك خورشيد را مي­سازند. همانطور خدا هم درعين حال كه يكي است سه تا هست؛ اين كه نقض در توحيد نيست! در جواب مي­گوييم كه آيا اگر يكي از اين ويژگيها را از خورشيد بگيريم آن باز هم آن خورشيد هست يا نيست؟ مي­گويند نه نيست (چون در تعريف خورشيد گرما و نورانيّت هست و اگر آنها نباشند معني خورشيد عوض مي­شود). بنابراين، آن خورشيدي كه اينان مثال مي­زنند نيازمند اجزاء خودش است و با اين حساب هم خداوند نيازمند اجزاء سه گانة خودش مي­شود. پس تا آن سه جزء نبوده باشند خدا هم معني وجود پيدا نمي­كرده و بنابراين بايد آن اجزاء قبل از وجود خود خدا وجود مي­داشته­اند و با اين حساب، ديگر خدا ازلي نخواهد بود! همچنين، مثال مادّي مانند خورشيد را هيچگاه نمي­توان با ذات احديّت تطبيق داد و اين حكم عقل است. آخر اين چه زحمتي است كه براي توجيه تثليث كه نه با عقل و فطرت بشري مي­خواند و نه باطن قابل توجيهي دارد اين همه دست و پا مي­زنند؟! تثليث توحيد نيست. اين خيلي واضح است.
توجيه ديگري كه مي­كنند اين است كه چون جوابي براي اين موضوع ندارند مي­گويند اين يك «سرّ» است. لذا شما بياييد اوّل ايمان بياوريد و بعد موضوع بر شما روشن مي­شود! در صورتي كه ما مبناي خود را بر اين گذاشته ­ايم كه با عقل و فطرت بشري جلو برويم. نه اين كه اين را وارونه طي كنيم. نه اينكه عقل ما جوابگوي همه چيز مي­تواند باشد و اگر از آن سؤال شود كه آيا تو خداي خود را كامل مي­شناسي خواهد گفت خير؛ بلكه خود خداوند هر چقدر از شناخت خودش خواسته است به من داده است و من همان مقدار او را مي­شناسم. امّا آنقدر هم او را مي­شناسم كه معتقد به دوگانگي او نباشم و بنابراين در مقابل موضوعي كه عقلاً نادرستي آن واضح است نيازي به دانستن موضوع خيلي دشواري ندارم. اينكه 1 با وجود 1 بودنش مي­تواند 3 هم باشد با هيچ منطقي نمي­خواند. اين را يك بچّة دبستاني هم مي­فهمد.
مثلاً مي­گويند: «آموزه تثليث را نمي توان با استدلالهاي بشري اثبات نمود. خدا سه شخص در يک ذات است. اين موضوع ممکن است پيچيده و راز گونه باشد. منظور از عبارت پسر يگانه، نه تولّد جسماني بلکه رابطة مخصوص با پدر است و مي توان آن را به درستي يگانه و تنهايي پسر خدا توجيه نمود ... درست همانطور که در ميان انسانها پدر و پسر رابطه خاصّي با هم دارند به همين ترتيب نيز پدر ازلي و پسر ازلي ­اش رابطه ­اي خاص و منحصر به فرد دارند. اين آموزة مسيحي هيچ دلالتي بر توليد مثل جسماني ندارد بلکه به صادر شدن ازلي از پدر اشاره مي­کند».[16] اگر عيسي مسيح ازلي بوده است پس صادر شدن ديگر چه معنايي دارد؟
سپس ايشان مثلّثي رسمكرده و با آن توجيه مي­كند كه هر ضلع مثلّث و يا هر زاويه ­اي از آن جزئي از اين حقيقتهستند و هر سه با هم خدا هستند با اين تفاوت كه پسر داراي طبيعت انساني است و دوتاي ديگر طبيعت غير انساني دارند. با اين حساب، اينها از يك جنس نيستند و بين آنهااختلاف وجود دارد. او مي­خواهد با اين شكل مثلّث اثبات كند كه اينها يكي نيستندامّا همگي طبيعت الهي را تشكيل مي­دهند؛ پسر روح القدس نيست و پدر پسر نيست امّاهمه با هم خدايند! بسيار خوب، پس تثليث خيلي راحت حل شد.
بعضي وقتها هم مي­گويندكه عيسي مسيح خود خداوند است كه در جامة بشري ظاهر شده است و بسيار واضح است كهمعناي آن اين است كه خداي نامحدود و ازلي در وجود محدودي چون عيسي مسيح حلول كردهاست و خود نيز به عيسي مسيح محدود شده است. مگر مي­شود آب اقيانوس را در يك ليوانريخت؟ در ضمن، چگونه مي­شود عيسي مسيحي كه وقتي درمانده مي­شود از خداي پدر مدد مي­خواهدهمان خود خدا باشد؟
موضوع تثليث با اينتوجيهات ساده و بچّه­گانه هيچگاه حل نخواهد شد. خود «ويل دورانت» كه مسيحي محقّق ومنصفي در زمينة تاريخ بوده است در اين زمينه مي­گويد: «مسيحيت شرك را از مياننبرده بلكه آن را پذيرفته است. روح يوناني كه داشت مي­مرد دوباره از خداشناسي ورسوم كليسا جان تازه گرفت. افكار مربوط به تثليث خدا، بقاي فردي براي پاداش و كيفراز مصر آمد. مسيحيت آخرين آفرينش بزرگ دنياي باستاني مشركين بوده است»[17]. پسآن چيزي كه امروز در دست مسيحيان است براي عيسي مسيح نيست و تنها بازماندة شركيونان باستان است.
1]انجيل متّي، باب 28، آيات آخر [2]انجيل يوحنّا، باب 1، آية 1[3]همان، آية‌ 14[4]انجيل يوحنّا، باب 10، آية 30[5]همان، باب 14، آية 11[6]اعمال رسولان، باب 9[7] مسيحيت چيست، دكتر ميلر: 62[8] جمع «اقنوم» به معني اصل و ريشه[9] خداي مسيحيان، استيفن نيلز: 99[10] مباني مسيحيت، جان استات، ترجمة روبرت آسريان: 18[11] جمال چهرة تو، اُسقف حسن دهقاني تفتي: 5[12] انجيل يوحنّا، باب 14، آية 28[13] همان، باب 10، آية 30[14] تثليث اقدس در مسيحيت: 5[15] تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ويليام مك الوي ميلر[16] پاسخ به اتّهام، نورمن گاليسر، ترجمة عبدالصليب: 240 الي 338[17] تاريخ تمدّن ويل دورانت، كتاب سوّم بخش 3:

سه شنبه 15 بهمن 1392 - 21:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :